How Design Designs Us
The Silent Social Scripter

در این مجموعهی سهبخشی، من (Leyla Acaroglu) در حال بررسی شیوههایی هستم که طراحی زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد و بر آن اثر میگذارد، و همچنین اینکه چگونه میتوان ظرفیتهای نوظهور طراحی را برای ایجاد تغییرات اجتماعی مثبت آزاد کرد.
من بر این باورم که طراحی میتواند بهعنوان یک کاتالیزور برای تغییر اجتماعی مثبت مورد استفاده قرار گیرد، اما بخش زیادی از طراحی بدون نیتِ دستیابی به چنین نتایجی انجام میشود. در نتیجه، ما با چیزهایی زندگی میکنیم که نیازی به آنها نداریم و مسائلی را حل میکنیم که اساساً وجود ندارند، در حالی که مسائل واقعاً حیاتی نادیده گرفته میشوند. برای اینکه ابتدا این موضوع را درک کنیم و سپس تغییر در فرایند طراحی را الهام ببخشیم، باید بفهمیم که طراحی، در واقع، چگونه ما را «طراحی» میکند.
طراحی یک تأثیرگذار شگفتانگیز است؛ همچون یک «فیلمنامه نویس اجتماعی خاموش» که بهآرامی ارزشها، انتخابها، فرهنگها و تجربههای انسانها در سراسر جهان را تغییر داده و شکل میدهد.
من شما را به چالش میکشم: لحظهای در زندگیتان بیابید که در آن با یک مصنوع، تجربه یا قرارداد طراحیشده مواجه نشده باشید!
محصولاتی که ما خلق میکنیم، در واقع برساختهای اجتماعی (socially-constructed) هستند. ما ابزارها، زبانها و الگوهایی را میآفرینیم که طراحیها در آنها معنا مییابند و همانها نیز به نوبهی خود ما را طراحی میکنند.
چند صد سال از صنعتی شدن گذشته و ما کمکم داریم پیامدهای این نتایج طراحی ناخواسته را حس میکنیم. یکی از پیشگامان این نوع اندیشه در نقد نقش طراحی، «ویکتور پاپانک»، نخستین بار این مفهوم را در دههی ۱۹۷۰ در کتاب خود طراحی برای دنیای واقعی: بومشناسی انسانی و تغییر اجتماعی مطرح کرد:
«طراحی، اگر قرار است از نظر بومشناختی مسئول و از نظر اجتماعی پاسخگو باشد، باید انقلابی و ریشهای باشد.»
علائم هشدار دهندهای که او و بسیاری دیگر از شخصیتهای برجسته دوران او نشان دادهاند، تا حد زیادی نادیده گرفته شدهاند، و اکنون ما، در برخی موارد، در تلاشیم تا بفهمیم چگونه آنها را اصلاح کنیم.
از تغییرات اقلیمی گرفته تا دردهای مزمن گردن ناشی از استفادهی طولانیمدت از فناوری (tech necks)، همهچیز در جهان مادی اثری بر ما انسانها، بر گونههایی که سیاره را با آنها شریک هستیم، و بر تجربههای شناختی که جمعاً پشت سر میگذاریم، بر جای میگذارد.
طراحی روزمره بهطور ظریف تجربههای ما از جهان را هدایت و دستکاری میکند؛ ما را به راهرفتن در مسیرهای خاص وادار میسازد و به شیوههای ازپیشساختهشده وادار به اندیشیدن میکند، بدنهای ما را از طریق عرصهی فیزیکی شکل میدهد و ذهنهای ما را از راه تجربههای دیجیتال بازبرنامهریزی مینماید. از محصولات گرفته تا خدمات، تا سامانههایی که پیرامون ما هستند، جهان مادی نیت و قصد را در خود تجسم میبخشد. با این حال، به نظر میرسد ما فقط متوجه طراحیهای «بد» یا ناقص میشویم. چرا چنین است؟
مغز انسان عاشق کارآمدی است. هنگامی که چیزها برای ما درست عمل میکنند، مغز با پاداش پاسخ میدهد. برعکس، وقتی چیزی درست کار نمیکند ــ زمانی که مغز با مواردی آزاردهنده یا خارج از مجموعهی برنامهریزیشدهاش روبهرو میشود ــ با استرس واکنش نشان میدهد. این آگاهی باعث شده است که بیشمار محصول بهطور خاص طراحی شوند تا واکنشهای عاطفی شدیدی از عشق و میل را برانگیزند؛ و در مقابل، بسیاری از آنها نیز بهگونهای طراحی میشوند که استرس و ناراحتی ایجاد کنند. جهان طراحی شده است، و با این حال، جهان ما را طراحی میکند. ما در یک چرخهی بازخوردی پویا گرفتار شدهایم؛ چرخهای میان آنچه ما بهعنوان یک گونه خلق میکنیم و شیوههایی که مصنوعات خلقشدهی ما؛ ما را بهعنوان یک گونه شکل میدهند.
این ایده بهخوبی در مفهوم «طراحی هستیشناختی» (Ontological Design) بیان شده است (جیسون سیلور یک خلاصهی عالی از این مفهوم دارد: اینجا ببینید).
برای مثال، به آخرین باری که به خانه جدیدی نقل مکان کردید فکر کنید. در آن زمان، شما مجبور بودید مغز خود را از نظر شناختی دوباره برنامهریزی کنید تا محیط جدید و همچنین نحوهی رسیدن به خانه را یاد بگیرید. مسیرهای عصبی آشنا و جاافتادهی مربوط به آدرس قبلی باید با نشانههای بصری جدید و فرآیندهای جدید جهتیابی بازنویسی شوند تا شما را به در خانهی جدیدتان برسانند. بهطور مشابه، یک شغل جدید نیاز دارد که شما تمام نظامها و سازوکارهای آن را دوباره بیاموزید، تا در نهایت بتوانید نوعی خودکارسازی یا جریان روان در کار ایجاد کنید.
من کمی دیوانهی پایداری هستم، بنابراین همیشه فقط تلفنهای دست دوم میخرم. چند سال پیش، یک آیفون قدیمی به من داده شد و من چند روز را صرف سازگار شدن با تجربهی کاربری آیفون کردم (اپل به داشتن UX مثبت از نظر ذهنی معروف است). برای خروج از یک پیام، روی فلش بالا سمت چپ فشار میدادم؛ برای گذاشتن نقطه در یک پیام، دوبار روی دکمهی فاصله میزدم. تمام این سازوکارهای کارآمد خیلی سریع در مغزم نقش بستند و به رفتارهای شهودی من تبدیل شدند. هفتهی گذشته، آن گوشی آخرین نفس تکنولوژیکی خود را کشید و یک جایگزین دست دوم دیگر وارد زندگی من شد، این بار به شکل یک اندروید. فکر میکنید چه اتفاقی برای مغزم افتاد؟ (اما اول، اگر کنجکاوید بدانید با آیفون مرده چه کردم، یک مرکز بازیافت زبالههای الکترونیکی برایش پیدا کردم!)
فلش برگشت روی پیام در اندروید در پایین سمت چپ قرار دارد و کلید فاصله هنگام دوبار کلیک کردن، نقطهای ایجاد نمیکند. من در یک دوره تنظیم ناخوشایند و احشاییِ بازطراحی فرآیندهای مغز، با مشکل مواجه شدم؛ برای چند روز، تمام اعمال شهودی از پیش تعیینشدهام باید دوباره برنامهریزی میشدند. تجربهی کاربری جدید و من مجبور شدیم زمان باکیفیتی را صرف هماهنگ شدن با یکدیگر کنیم. اما من هیچ یک از این ویژگیها را انتخاب نکردم. من در تصمیمات طراح دخیل هستم و بنابراین موظفم به فرآیندها و جریان کاربری که از پیش توسط فرد دیگری تعیین شده است، تن دهم. بله، بسیاری از این تصمیمات متضاد بهطور عمدی اتخاذ شدهاند، بهخاطر مسائل حق نشر و رقابت بین سیستمهای عامل رقیب، اما واقعیت این است که من خیلی سریع از مراحل ناخوشایند شناختی بازنقشهبرداری عبور کردم و به سرعت با یک رویهی عملیاتی کاملاً جدید شرطی شدم.
آیا این باعث میشود مکث کنید، با این آگاهی که شما (و مغزتان) تحت تأثیر کسی هستید که محصولات و تجربیاتی را که دوست دارید و استفاده میکنید، و حتی گاهی اوقات از آنها متنفرید، طراحی کرده است؟
طراحی، چه آن را بپسندید و چه نه، در حال دستکاری مغز شما است و باعث میشود کارها را به شیوههای خاص انجام دهید. البته، انتخاب و خودمختاری وجود دارد و شما میتوانید در تجربههای طراحیشدهی خاص شرکت کنید یا از آنها صرفنظر کنید، مانند هکهایی که خودمان در UX تلفنهایمان ایجاد میکنیم، یا «مسیرهای دلخواه»ی که انسانها هنگام عبور از مسیرهای از پیش تعیینشده ایجاد میکنند. (تا به حال از روی چمن عبور کردهاید به جای اینکه به مسیر سنگفرش پایبند بمانید؟ شما باید به این پادکست عالی دربارهی مسیرهای دلخواه از 99% Invisible گوش دهید.)
تمام اینها این سؤال را مطرح میکند:
- اگر طراحی به عنوان یک عامل تأثیرگذار اجتماعی و عصبی تا این حد قدرتمند است، چگونه میتوانیم ابزارها و تجربیات خوشساختی طراحی کنیم که بر پیامدهای مثبت اجتماعی تأثیر بگذارند و آنها را افزایش دهند؟
- به جای آرام کردن و تسکین دادن، چگونه میتوانیم از طراحی به عنوان کاتالیزوری برای فعال کردن عناصر مغزی که افراد را توانمند و قادر میسازند، استفاده کنیم؟
ادامه دارد ...
منبع: https://medium.com/disruptive-design/how-design-designs-us-part-1-6583a9b61b57#.krptaznh8
مقالات مرتبط:
- بازاندیشی جایگاه طراح در جامعه معاصر: تحلیل دیدگاههای مایک مونتیرو - بخش اول
- بازاندیشی جایگاه طراح در جامعه معاصر: تحلیل دیدگاههای مایک مونتیرو - بخش دو
- منشور اخلاقی یک طراح از نگاه مایک مونتیرو
- بیانیهی طراحی اخلاقی
- آیا طراحان محصول به منشور اخلاقی نیاز دارند؟
- آیا طراحان باید سوگند یاد کنند؟








